►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
پاییز چه دارد؟ به راستی که پاییز چه دارد؟ که این همه دوست داشتنیست!؟
مگر غیر از این است که با آمدنش طبیعت را از سرسبزی می اندازد؟
مگر غیر از این است که هر روز به بهانه ای اشک میریزد و فریاد میکشد!؟
چه سیاستی دارد این پاییز که با همه ی این ها ماهرانه دلبری میکند و در کنج قلبمان جا خشک کرده
و به جای پاسخ گویی به برگ هایی که بی خانمانشان کرده
بی قیدانه آن ها را می رقصاند و نوای شادی برایشان سر می دهد
به جای پاسخ گویی به ما که آسمان آبی و آفتابی مان را ابری و دلگیر کرده
قدم های عاشقانه مان را با دلبر زیر نم نم بارانش و زیبایی رنگ رنگش را به رخ میکشد
از رسم و قاعده اش نگویم که گاه مادرانه است و گاه ظالمانه
عاشق که باشی ؛ عاشق ترت میکند
دلتنگ که باشی ؛ دلنتگ تر
آری! این است پاییز، پاییزی که سرانجام علم فیزیک پی خواهد برد که بارش بارانش جای خالی آدم ها را بزرگ تر ، و دل های بی قرار را بی قرار تر میکند
پاییزی که خود دل باخته است و عاشقان را خوب درک میکند
برای دل دارانش با تمام هنر و سلیقه همه جا را رنگ میکند و با اشک هایش پاک... تا زمینه ساز خاطره های آنان شود
و با دل باختگانی چون خود همدردی میکند و با آن ها اشک می ریزد و فریاد میکشد
آری! پاییز این است
سیاست دارد
:)
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
متن نوشته ای از : خودم
:)
خوشحال میشم نظر بدین
:)
قسمت چهارم
..*~~~~~~~*..
نوای یا زینب گویان مداح از پنجره به گوش می رسد
هیچ فکرش را نمی کردم، امسال اینگونه در عزای برادرت
پنجره را می گشایم
چشمم به تک مداح وسط محل می افتد که جانانه صدایت میزند.
تا شفای مریضا رو که ازت خواست. اشک مردمان در اطراف در آمد. منم دلم سوخت.
آخه چرا باید اینگونه باشد.
تو پرستار بودی، پرستار یتیمان کربلا.
دیدی چقدر سختی کشیدی؟
بی بی، الان هم پرستاران ما خسته اند
فقط نمی خواهند بشکنند که مردم را نا امید کنند.
حسین که گفته کشتی نجاته.
تو پیش برادر ضمانت ما گناه کاران باش.
نگزار امیدمان نا امید شود.
همان گونه که امید رقیه را نا امید نکردی
همان گونه که امید برادرت را نا امید نکردی
همان گونه که امید زنان عاشورا را نا امید نکردی
بی بی جانم، نا امیدمان نکن
o*o*o*o*o*o*o*o
^^^^^*^^^^^
عجیب این روز ها حال دلم بارانی ست
انگار یه چیزهای سر جایش قرار ندارد
یا شاید قرار است یه چیز هایی نباشد
هر چی که هست دلم را می لرزاند
چشمانم کم کم تار می بیند
می دانم که نم اشک در آنها وجود دارد
و دلم هم حال گریه
امروز حتی آسمان هم دل سیر گریه کرد
اما من هنوز در فکرم
در فکر جهادی بزرگ
در فکر آیین قدیمی
براستی حسین چه کرده با قلب های این مردمان
حتی نوزاد ۴ و ۵ ساله هم با شور دارد آماده می شود
نمی دانم گاهی با خود می گوییم
شاید این نوزاد نام رقیه یا علی اصغر را در بطن مادر شنیده است
که اینگونه درد هایشان را لمس می کند
قلمم نوای نوشتن برداشته است آقا
اما
از چه بنویسم
از کدام معرکه ی کوفیان و از کدامین تا کننده ی کمرت
از کدام درد های زینب بگویم
از خار پای رقیه و گوشواره ی شکسته اش
از نبرد اکبر و حجله ی قاسم ات
از حیای رباب و تشنگی اصغر
رخصت آقا
رخصت ده آقا
اول از وفای یار دیرین ات بنویسم
از برادر بی همتایت
از ابوالفضل العباست بنویسم
رخصت آقا
^^^^^*^^^^^